Wednesday, December 2, 2009

توی کوپه روبروی من نشسته با بیست سانت فاصله. آب میخورم میپره تو گلوم به سرفه میفتم. یه ذره میاد جلوتر خیلی جدی میگه: میخوای بزنم پشتت؟
از تصور ِ نزدیکی‌ای که لازمهء این حرکت هست تنم می‌لرزه. میگم نه مرسی. بعد فکر می‌کنم چقدر دلم میخواست این کار رو بکنه