Monday, November 30, 2009

فکرشو بکن من توی کوپهء سه تختهء دربستهء قطار یعنی توی فضای دو متری با یه خانم دیگه و سه تا مرد خوابیدم شب تا صبح. یکی از مردها که شدیدن هم جذاب بود(و متأهل البته) و چشم‌چرون و در طول سفر تا حدی که اخلاقیات‌ش اجازه داده بود در رستوران ِ قطار با من لاس زده بود زیرم بود. یعنی تخت ِ زیری. یک انرژی متراکمی در آن فضای کوچک ِ بسته در جریان بود با صدای نفس‌ها....

ویولت