Monday, November 23, 2009

تو هیچ می‌دونی اون بعدازظهر ٍ سرد ٍ ابری که راه می‌رفتیم تو خیابون و بی‌نهایت مؤدبانه سرمون‌و انداخته بودیم پایین و زمین‌و نگاه می‌کردیم و هر از گاهی یه چیزی می‌گفتیم من داشتم به چی فکر می‌کردم؟ اصلن هیچ می‌دونی که سکسی‌ترین دست‌های عالم‌و داری؟ به‌ش فکر کردی تا حالا؟ یا به‌کل خبر نداری از این حقیقت؟ که آدم فقط دلش می‌خواد وایسه اون اندام ٍ بی‌نظیر ٍ ورزش‌کرده رو تماشا کنه و حظ کنه؟ که تنها پسری هستی که دیده‌م بلده چطوری موهاش‌و کوتاه کنه؟ که چقدر اون کاپشن سفید با پیرهن و شلوار جین‌ت سٍت بود؟ زیباترین کاپشن ٍ دنیا برای درآوردن؟ حدس می‌زنی چند بار تا حالا صحنهء درآوردن ٍ پیرهن‌ت رو تجسم کردم؟ گوش‌ت و ته‌ریش‌ت رو ناز کردم, بوسیدم؟ اگه این حرفها رو به جای اینکه اینجا بنویسم زنگ بزنم به‌ت بگم چی کار می‌کنی؟ ریجکت می‌کنی؟ می‌خوام واکنش‌ت رو از قبل بدونم که ببینم جرئت می‌کنم زنگ بزنم یا نه؟ آیا ممکنه یه روز جرئت کنم؟ می‌دونی من گاهی موقع خودارضایی به‌ت فکر می‌کنم؟ دلم می‌خواد بدونی چون به‌لحاظ اخلاقی اذیت‌م می‌کنه. خودم اگه بفهمم کسی موقع خودارضایی به من فکر می‌کنه خیلی بدم می‌یاد و چندش‌م می‌شه.
نمی‌دونم چی فکر می‌کنی. و سکسی‌ترین دست‌های عالم همین‌جوری بی‌هدف برای خودشون تو این دنیا می‌گردن و کارهای معمولی‌ای می‌کنن مثل جابجا کردن ٍ اشیا....چه می‌دونم؟ شایدم دوست‌دختری یا زنی هست که این دست‌ها رو به کاری بگیره

پ.ن: من اگه این وضعیت به همین شکل ادامه پیدا کنه واقعن دارم دیوانه می‌شم

ویولت